یک مرد آلمانی مدت 2 سال جسد مادرش که در سن 92 سالگی به مرگ طبیعی درگذشته بود را روی صندلی محبوبش در آپارتمان مسکونیاش نگهداری کرد،
زیرا عرضه برگزاری مراسم ترحیم و تشییع او را نداشت. مسلما بوی ناگوار جسد در حال فساد نیز او را در این مدت ناراحت نکرده بود.
- پلیس شهر کایزرسلاترن آلمان پس از شکایت همسایگان از رایحه تعفنآوری که از یکی از آپارتمانهای این مجتمع مسکونی برمیخاست، در آپارتمان را شکسته و وارد آن شدند. آنها ابتدا تصور میکردند با جسد یک مرده مواجه شوند اما خود را با مردی مواجه دیدند که بوی پاهایش حتی از یک لجنزار نیز تعفنآورتر بوده و در میان انبوهی لباس و ملحفه چرک و کثیف روی تخت خوابیده بود.
- مسافران یک تراموای شهر زاگرب، پایتخت کرواسی متوجه هیچ چیز نشدند. در حالی که یک مرد مسافر در این تراموا درگذشته بود، 6 ساعت بعد راننده تراموا در پایان ساعت کاریاش متوجه جسد شد.
- یک زن مالزیایی 76 ساله که در جنوب تایلند ساکن بود 25 سال پیش هنگام سوار شدن به یک اتوبوس مسافری اشتباه کرد و به شمال این کشور رفت. زن بینوا چون فقط به لهجه محلی صحبت میکرد و سواد نداشت 25 سال در شمال تایلند سرگردان بود تا این که سرانجام برحسب تصادف توانست پس از این مدت طولانی خانوادهاش را بیابد.
- پختن فلفلهای قرمز تند در یک رستوران تایلندی در یک خیابان مرکز شهر لندن موجب یک هشدار ضدتروریستی شد و انبوه ماموران امنیتی به این خیابان سرازیر شدند. فروشگاههای تعطیل و منازل مسکونی تخلیه شدند. بوی تند و دود غلیظ به اندازهای شدید بود که پلیس تصور کرد که با یک عملیات تروریستی شیمیایی مواجه شده است. سرانجام مشخص شد آشپز رستوران تایلندی فلفلهای قرمز را برای تهیه یک خمیر «چیلی» آماده میکرده است.
- شهردار شهر پالرمو در سیسیل ایتالیا 110 راننده اتوبوس فاقد گواهینامه رانندگی را استخدام کرد. شهردار که این افراد را روز قبل از انتخابات شهرداری استخدام کرده بود، گفت: فعلا نمیتوان از آنها استفاده کرد تا زمانی که گواهینامه رانندگی را بگیرند. البته حقوق آنها تا آن زمان پرداخت خواهد شد!»
- یک مرد سعودی که زنش را هنگام تماشای تلویزیون غافلگیر کرده بود، از دادگاه تقاضای طلاق کرد. او گفت، همسرش در یک اتاق به تنهایی برنامهای که مجری آن مرد بوده را تماشا میکرد، بنابراین باید او را طلاق دهد. - یک چینی که دیگر تحمل همسر و مادرزنش را نداشت از یک کلانتری پلیس درخواست پناهندگی کرد و چون کلانتری تقاضای پناهندگی او را رد کرد، دست به سرقت یک دوچرخه زد تا زندانی شود. او گفت، میخواهم به زندان و حتی به یک اردوگاه کار بروم زیرا از این زندگی بهتر است و در ضمن یک حرفه تازه را یاد میگیرم!
منابع: خبرگزاریهای رویترز و فرانس پرس